بنابراین حدس میزنم که ما در یک جنگ سرد جدید هستیم. رهبران هر دو حزب به شاهین چین تبدیل شده اند. صدای جنگ بر سر تایوان شنیده می شود. شی جین پینگ قول داد که بر قرن تسلط یابد.
من نمی توانم از خود بپرسم: این جنگ سرد چگونه خواهد بود؟ آیا این یکی جامعه آمریکا را به همان شیوه قبلی متحول خواهد کرد؟
اولین چیزی که در مورد این جنگ سرد متوجه شدم این است که مسابقه تسلیحاتی و مسابقه اقتصادی در هم آمیخته شده اند. تمرکز اصلی درگیریها تاکنون ریزتراشهها بوده است، ابزارهای کوچکی که نه تنها ماشین و تلفن شما را کار میکنند، بلکه موشکها را هدایت میکنند و برای آموزش سیستمهای هوش مصنوعی ضروری هستند. هر کسی که بر تولید تراشه تسلط داشته باشد، بر بازار و همچنین میدان جنگ تسلط دارد.
دوم، ژئوپلیتیک متفاوت است. همانطور که کریس میلر در کتاب خود “جنگ تراشه ها” اشاره می کند، بخش ریزتراشه تحت سلطه چند کسب و کار بسیار موفق است. بیش از 90 درصد از پیشرفته ترین تراشه ها توسط یک شرکت در تایوان ساخته شده است. یک شرکت هلندی تمام دستگاه های لیتوگرافی را که برای ساخت تراشه های پیشرفته مورد نیاز است، می سازد. دو شرکت سانتا کلارا، کالیفرنیا، طراحی واحدهای پردازش گرافیکی را در انحصار خود دارند که برای اجرای برنامههای هوش مصنوعی در مراکز داده حیاتی هستند.
این نقاط خفه نشان دهنده وضعیتی غیرقابل تحمل برای چین است. اگر غرب بتواند دسترسی چین به فناوری های پیشرفته را مسدود کند، می تواند چین را مسدود کند. بنابراین قصد چین این است که به خودکفایی تراشه نزدیک شود. قصد آمریکا این است که نسبت به آنچه که اکنون است، خودکفاتر شود و یک اتحاد جهانی تراشه ایجاد کند که چین را مستثنی کند.
سیاست خارجی آمریکا به سرعت در امتداد این خطوط تنظیم شده است. در طول دو دولت گذشته، ایالات متحده به شدت برای جلوگیری از دستیابی چین به فناوری نرم افزاری و تجهیزات مورد نیاز برای ساخت پیشرفته ترین تراشه ها اقدام کرده است. دولت بایدن نه تنها شرکت های نظامی چینی، بلکه تمام شرکت های چینی را قطع می کند. به نظر می رسد که این یک حفاظت عقل سلیم است، اما به عبارت دیگر، به نوعی دراماتیک است: سیاست رسمی ایالات متحده این است که کشوری با تقریباً یک میلیارد و نیم نفر را فقیرتر کند.
من حتی بیشتر از این که چگونه جنگ سرد جدید در حال تنظیم مجدد سیاست داخلی است شگفت زده شده ام. همیشه آمریکاییهایی بودهاند که به گزارش الکساندر همیلتون در مورد تولیدات در سال 1791 بازمیگردند، که از سیاست صنعتی حمایت میکردند – از دولت برای تقویت بخشهای اقتصادی خصوصی استفاده میکردند. اما این رویکرد حاکم به طور کلی در حاشیه بوده است.
اکنون وقتی نوبت به فناوری سبز و تراشه ها می رسد، در مرکز سیاست آمریکا قرار دارد. کنگره سال گذشته قانون CHIPS را با 52 میلیارد دلار کمک مالی، اعتبار مالیاتی و سایر یارانه ها برای تشویق تولید تراشه آمریکایی تصویب کرد. این یک سیاست صنعتی است که باعث میشود همیلتون دستپاچه و تشویق شود.
طی سالها و دهههای آینده، چین مبالغ هنگفتی را در برنامههای سیاست صنعتی خود، در طیف وسیعی از فناوریهای پیشرفته، سرمایهگذاری خواهد کرد. یکی از تحلیلگران مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی تخمین می زند که چین در حال حاضر بیش از 12 برابر بیشتر از ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی خود را صرف برنامه های صنعتی می کند.
در طول این سالهای آینده، رهبران ایالات متحده باید دریابند که این هزینهها چقدر مؤثر است و چگونه به آن واکنش نشان دهند. حتی بیشتر از جنگ سرد گذشته، این جنگ توسط نخبگان تکنولوژی به راه خواهد افتاد. هر دو طرف احتمالاً پول زیادی را برای تحصیل کرده ترین شهروندان خود خرج خواهند کرد – وضعیت خطرناکی در عصر کینه توزی های پوپولیستی.
در حال حاضر می توانید مجموعه جدیدی از شکاف های سیاسی را مشاهده کنید. در مرکز، نوعی از نئو همیلتونیهایی هستند که از قانون چیپس حمایت کردند – از جمله دولت بایدن و 17 جمهوریخواه غیر ترامپی که همراه با دموکراتها به این قانون در سنا رأی دادند.
در سمت راست، در حال حاضر طیفی از پوپولیست ها وجود دارند که در مورد چین فوق العاده شاهین هستند، اما به سیاست صنعتی اعتقاد ندارند. چرا باید این همه پول خرج نخبگان کنیم؟ چه چیزی باعث می شود فکر کنید دولت باهوش تر از بازار است؟
در سمت چپ کسانی هستند که می خواهند از سیاست صنعتی برای خدمت به اهداف مترقی استفاده کنند. دولت بایدن تعداد باورنکردنی دیکتهها را برای شرکتهایی که از قانون CHIPS پشتیبانی میکنند صادر کرده است. این دیکتهها کسبوکارها را مجبور میکند تا به روشهایی رفتار کنند که در خدمت تعدادی از اولویتهای مترقی خارجی باشد – سیاست مراقبت از کودک، افزایش اتحادیه، اهداف زیستمحیطی، عدالت نژادی و غیره. به جای اینکه یک برنامه متمرکز بر تقویت تراشه ها باشد، به دنبال این است که همه چیز به یکباره باشد.
می توان امیدوار بود که با تشدید فضای جنگ سرد، سیاست ما جدی تر شود. زمانی که آمریکایی ها در جنگ سرد گذشته پای صندوق های رای رفتند، متوجه شدند که رای آنها می تواند یک موضوع مرگ و زندگی باشد. ممکن است دوباره چنین احساسی داشته باشد.
حکومت در این دوران مستلزم سطوح فوقالعادهای از دولتمردی با تجربه است – اجرای برنامههای صنعتی که پفخاک نمیشوند، تا حدی اقتصاد را جهانیزدایی میکنند بدون اینکه جنگهای تجاری به راه بیندازند، و به طور پیوسته بدون تحقیر چین، از رقیب چین پیشی میگیرند. اگر چین متوجه شود که هر سال بیشتر از این عقب میافتد، ممکن است حمله به تایوان قریبالوقوعتر باشد.
از میلر پرسیده شد که چه شانسی وجود دارد که طی پنج سال آینده یک درگیری نظامی خطرناک بین ایالات متحده و چین منجر به بحران اقتصادی معادل رکود بزرگ شود. او این شانس را 20 درصد اعلام کرد.
به نظر می رسد آنقدر بالا باشد که ذهن را متمرکز کند.