منوی چشیدن اسلوویک ساختار فیلم را تشکیل میدهد و بهعنوان نوعی آزمون رورشاخ عمل میکند که شخصیتها آن را انجام میدهند و ارزیابی میکنند، البته هرکدام آنچه را که در داستانها و توصیفهایش میخواهند میشنوند و آنچه را که در ارائههای یخی و بسیار دستکاری شدهاش میخواهند میبینند.
وقتی غذای نان فرا می رسد، مارگوت می گوید: “او به شما توهین می کند.” تایلر اصرار دارد: «نه، نه، نه». “او دارد داستان می گوید!” همانطور که معلوم است، هر دو حق دارند.
در «منو»، سرآشپز یک اقتدارگرای روان پریش است که ارتشی از آشپزها را فرماندهی می کند تا دیدگاه تاریک خود را در مورد مطلق گرایی اخلاقی و قصاص اجرا کنند. به عنوان طنز، اگر آن آشپزها بی نام، بی چهره و عمدتاً بدون خط نمی ماندند، شاید قوی تر باشد. در عوض، فیلم بر روی غذاخوریهایی که بهطور فزایندهای دیوانهکنندهتر میشوند، تمرکز میکند، و گهگاه تماشاگران را تشویق میکند تا آن را از دید سرآشپز ببینند: او همیشه یک هیولا نبود! او با سال ها وقف خود را برای راضی نگه داشتن افراد ثروتمند تبدیل به یک هیولا کرد. حالا او هم مثل آنها از لذت های پیشه ور کاملا بی حس شده است.
اگرچه شخصیتها مستقیماً به اخبار اشاره نمیکنند، دنیای خارج از جزیره اساساً در حال حاضر متعلق به ماست. کسب و کار رستوران شکننده، ناکارآمد و احتمالاً در بحبوحه تحولات است، زیرا سرآشپزهای بدرفتاری مانند اسلوویک به دلیل تجاوز جنسی در دادگاه حضور دارند و از آن خارج میشوند، کارگران آسیبپذیر قدرت را در تشکیل اتحادیهها پیدا میکنند و داستانهایی در مورد خطرات کارخانههای فرآوری گوشت به سرفصلهای ملی تبدیل میشود. اما نکته مهم شکست اسلوویک در «منو» این است که تغییر امکان پذیر نیست. کل سیستم باید سوزانده شود.
در «تازه»، اولین فیلم سینمایی میمی کیو، زنی درگیر یک تجارت وحشتناک تر می شود که به ثروتمندان غذا می دهد. نوآ با بازی دیزی ادگار-جونز مجرد است و وقتی با یک پسر خوب در خواربارفروشی ملاقات می کند، در برنامه های دوستیابی شانس بسیار زیادی دارد. استیو با بازی سباستین استن، خوش تیپ، جذاب، یک آشپز عالی – و یک دکتر است!