نقد کتاب «بالا با خورشید» نوشته توماس مالون

“آیا او؟ دارند یک روح؟” لوسی آرناز، دختر لوسی و دسی که کالمن بی ثمر در کارگاهش شرکت می کرد، شگفت زده می شود. یکی از نوازندگان گودال، بازیگر را تصور می کند که با چتر خود، نقش اول زن «هفده» را تا سرحد مرگ کتک می زند.

فویل او مت لیانتو، پیانیست آن تولید (تا جایی که می توانم کاملاً تخیلی بگویم) است، که مالون داستانش را در تقابل با داستان کالمن در فصل های متناوب با حروف سان سریف ارائه می کند. لیانتو، یک پدر مطلقه که به آرامی از کمد بیرون می‌آید، محکوم به فناست – سرفه، کاهش اشتها و تعریق‌های شبانه دلیل آن را نشان می‌دهد – اما از نظر اخلاقی امن است، یک ادعای شهرت. او با مقایسه خود با سالیری در فیلم «آمادئوس» فکر می‌کند: «خوشحال بودم که در کار کوچکی که انجام دادم کاملاً خوب باشم، نه اینکه در کار بزرگ‌تری که من انجام می‌دهم متوسط ​​باشد. تلاش کرد انجام دادن.”

به عنوان یک رانندگی در بزرگراه سرگرمی های سبک قدیمی (تئاتر، فیلم، کتاب، موسیقی، تلویزیون) – با ستون های شایعات روی شانه – “بالا با خورشید” یک موفقیت بی سابقه است. مملو از راهپیمایی‌های سرگرم‌کننده است، به‌ویژه هنرپیشه کم‌استفاده، دولورس گری، شریک کالمن در دکور به نام Possessions of Prominence. با ارجاعات آگاهانه و محبت آمیز (هال هستینگز! “آنها آهنگ ما را می نوازند”! منهتن پلازا!). و با مشاهدات جانبی تغییرات فرهنگی.

به عنوان مثال، کالمن از “خط کر” متنفر است، از “بوی بد عرق پشت صحنه و من بدبختانه که جلوی تماشاگران پخش می شود.” دیگر نباید با یک پوزخند بزرگ و آواز خواندن، غزلی شاد و بی‌نظیر به علامت شما ضربه بزنید.» لیانتو، عمیق‌تر، همانطور که عادت دارد، برای «مدارهای ابدی» یک ساعت آنالوگ سوگواری می‌کند. ما در زمان به کنسرت جودی گارلند در سال 1961 در سالن کارنگی و مراسم تشییع جنازه بیلی رز سفر می کنیم. چه کسی می تواند چیزی بیشتر بخواهد؟

شاید یک داستان جنایی منسجم. مردی که IRL را به خاطر قتل کالمن محکوم کرد، چارلز لونی گروسو – هر اتفاقی که برای او افتاد، من متوجه شدم که به طور اجتناب ناپذیری به سمت واقعیت متمایل شدم. عاملان این‌جا نام‌های دیگری دارند، و بسیاری از شخصیت‌های استوک در صحنه‌های تحقیقات و دادگاه سرگردان می‌شوند – یک کارآگاه کلمبو مانند، یک قاضی «بی‌معنی» – درک جزئیات یا اینکه چرا شخصیت اصلی به پایان نابهنگام خود رسید، به غیر از قاطی شدن با یک جمعیت بد مواد مخدر، دشوار است. قتل مبهم بود. به نظر می رسد انگیزه پیش پا افتاده و به طور کامل توضیح داده نشده است، و رابطه لیانتو با یک دستیار پلیس کمی بیش از حد منظم است.

وجه مشترک او و کالمن ضدقهرمان این است که هر دو «بازگشت» هستند. “در تمام زندگی‌ام گذشته را به عنوان مکانی که می‌تواند شما را از زمان حال در امان نگه دارد، دوست داشتم، دنیایی بی‌تحرک، خوابیده و تمام‌شده، که نمی‌تواند شما را به اطراف سوق دهد.”

«بالا با خورشید» پرده‌ها را بر گوشه‌ای عجیب از این گذشته برافراشته و در آن غوغا می‌کند. مانده ایم که چشمانمان را بمالیم.

Patrick Hodges

کاوشگر دوستانه استاد موسیقی مغرور. درونگرای افراطی کارشناس سفر. نویسنده. متعصب غذای بی عذرخواهی

تماس با ما