استدلال برای چنین درمان فشرده ای مستلزم مقابله با «افسانه های بی اعتبار درباره روان درمانی برای روان پریشی» است که او بسیار هوشمندانه و بدون بحث و جدل یا آتش بازی در نیمه آخر مقدمه کتاب انجام می دهد. همچنین در مقدمه، گرت خاطرنشان می کند که او به عنوان یک تجویز کننده با داروهای اعصاب مخالف نیست، اما به درستی اصرار دارد که ما باید حداقل از دو چیز آگاه باشیم: اول، این که "داده های طولی نشان می دهد که در اکثر بیماران داروهای اعصاب طولانی مدت انجام می دهند. ظرفیت عملکردی پیش مرضی را بازیابی نمی کند" و دوم اینکه "برخی افراد می توانند بدون دارو بهبود یابند" (ص.4).
خانواده درمانی
فصل با گفتن چیزی که به نظرم در مورد کار با بیماران روان پریش بسیار شاداب می شود، به پایان می رسد: صراحت و جدیت آنها. من اختلالات روان پریشی را ساده تر از شرایط هیستریونیک و مرزی می دانم که تاکنون با موفقیت اندکی برای درمان آن تلاش کرده ام.
در بخشی از کتاب، در توییتر متوجه شدم که دکتر گرت یک کارگاه آموزشی 9 ساعته در زمینه زوم را رهبری خواهد کرد که در مورد موارد و تکنیکها – هم CBT و هم روانپویشی – برای درمان بیماران مبتلا به اختلالات روانپریشی صحبت میکند، که او تا به حال به مقدار قابل توجهی مبتلا بوده است. موفقیت در درمان در طول دهه ها
درمان افسردگی بدون دارو
گرت با آگاهی از اینکه کنار هم قرار دادن دو سنت، به ویژه در خدمت اختلالات روان پریشی، ممکن است امری مهم به نظر برسد، به درستی می گوید که «روان درمانی برای روان پریشی باید جاه طلبانه باشد» (ص. 1، تأکید او)، و کمی بعد اشاره می کند که عدم وجود جاه طلبی به این معنی است که بسیاری از بیماران، شاید اکثر آنها، دارو مصرف می کنند و به آنها کمک زیادی نمی خانواده درمانی شود.
درمان وسواس فکری
در کنار هم قرار دادن شیوههای CBT و پویا، او بعداً در کتاب استدلال میکند که "تفاوتهای بسیاری از نظر اصطلاحات به جای ماهیت" وجود دارد (p.24). او میگوید به جای تلاش برای اختراع چیزی جدید، رویکرد او در این کتاب این است که «دو درمان موجود را با هم اصلاح کنیم» (ص.1). بعداً در پایان چ. 1، او اخطار مهم دوم را بیشتر بیان می کند که "من هیچ ادعایی ندارم که رویکرد ذکر شده در این کتاب برای همه بیماران مفید خواهد بود" (ص26).
از همه جهات بسیار مفید بود، و در واقع یک هفته پس از اولین جلسه، فرصتی داشتم که با یک بیمار دچار توهم شدید ملاقات کنم و تکنیک "پرسش محیطی" که گارت هم در کتاب و هم در سمینار توضیح داده بود، بسیار مفید بود. به آرامی از تفکر هذیانی دور می شود. بنابراین گرت جای خود را در کنار دیگرانی میگیرد که در اینجا به آنها اشاره کردهایم که معتقدند «علائم روانپریشی بیان نمادین زندگی ذهنی فرد روانپریشی است» (ص.3).
به طور خاص، او روشی را بررسی می کند که در آن آگاهی و ادغام «دیوانگی» در هر دو سطح فردی و اجتماعی می تواند منجر به یک زندگی خلاقانه از نظر روانی و مذهبی شود. در حالی که این یک درمان نیست، تحقیقات نشان می دهد که ورزش سطوح انتقال دهنده های عصبی تقویت کننده خلق و خو را در مغز افزایش می دهد، اندورفین را آزاد می کند و سطح هورمون استرس، کورتیزول را کاهش می دهد.